افسانه ای در مورد ازبکستان

افسانه­ای درباره ازبکستان

بر اساس افسانه باستانی، خداوند جهان­ های خلق شده را بین تمام ملت­ها تقسیم کرد. مرد ازبکی که مهربان و صمیمی بود، راه را برای جمعیت باز کرد و گفت: «لطفا از مرخمت[1] بگذرید».

زمانی که نوبت به خودش رسید، خداوند به او گفت: «فرزندم بسیار دیر کردی. من تقسیم زمین­ها را تمام کردم. کجا بودی؟» مرد ازبکی سرش را در برابر خدای آسمانی خم کرد و دست­هایش را روی سینه خود گذاشت و گفت: «آه، ای خالق! تو به من آموختی که همیشه نسبت به همسایگانم مهربان باشم. و من خدمتکار خداوند، راه را برای تمام کسانی که می­خواستند به جلو بروند باز کردم. در نتیجه من آخرین فردی هستم که در برابر تو قرار می‌گیرم».

صورت خداوند روشن شد و لبخندی پاک بر صورت او نشست. او گفت: «فرزندم، ازبک! تو تبدیل به یک فرد بخشنده با روحی پاک شده ­ای. و اکنون من سرزمینی را به تو می‌دهم که برای خود نگه داشته بودم و مانند بهشت است.»

بنابراین خالق بهشت و زمین، به ازبک زمینی که بین دو رودخانه بزرگ که از کوهستان­ها جریان داشتند عطا نمود. نام این سرزمین ازبکستان است.

 


[1] Markhamat